در هنگام اعلام برنامه با بیانی بسیار ساده و معمولی پشت بلندگو گفتند که امشب مراسم دعای کمیل با حضور مداحان اهل بیت، آقایان، فلانی و فلانی و پرورش برگزار میشود! و قصدشان از این نحوه اعلام مراسم، تحقیر استاد پرورش بود. گویا استاد پرورش هم یکی از آن مداحان است. فرماندهی تیپ از این شیوة رفتار ...
استاد سید علی اکبر پرورش، یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در کنار حضرات آیات، بهشتی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و دیگر بزرگان بود که فعالیت های سیاسی بسیاری در زمان انقلاب داشته است. مرتضی نجفی قدسی خاطراتی از این شخصیت انقلابی را در قالب کتاب «خاطراتی از استاد پرورش» به رشته تحریر درآورده که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقمندان خواهد شد.
- کلام و سخن پاکیزه در بیان استاد پرورش
مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه؛
كسى كه خواهان عزّت است (بايد از خدا بخواهد چرا كه) تمام عزّت براى خداست؛ سخنان پاكيزه به سوى او صعود مىكند، و عمل صالح را بالا مىبرد.
یکی از آیات کلیدی قرآن کریم که میتواند تأثیر زیادی در عملکرد اجتماعی و فردی انسان بگذارد، ایمان و باور به این آیة شریفه است و اینکه هر کس بداند، اگر میخواهد در جامعه عزیز باشد، هیچ راهی جز اینکه این عزتمندی را از درگاه الهی اخذ کند، ندارد. و البته این کلام و سخنان پاکیزه و عمل صالح انسان است که به او امکان رفعت مقام و درجه میدهد.
استاد پرورش از جمله کسانی بود که به مفهوم این آیة شریفه، باور عمیق داشت و هیچگاه عزتمندی را از طریق دیگری غیر از حضرت پروردگار جستوجو نکرد و در زندگی عملی او بارها این معنا را شاهد بودیم.
او این عزتمندی را در پرتو کلام و سخن پاک و پاکیزه و همچنین عمل صالح میدید و در این زمینه بسیار موفق هم بود. در بیان کلام وسخن پاکیزه ید طولایی داشت و در سخنوری و بیان معارف الهی سرآمد دوران بود.
گاهی سخنرانیهای استاد، ساعتها به طول میانجامید، ولیکن چون کلام ایشان بسیار پربار و جذاب بود، و از مصادیق «کلم الطیب» محسوب میشد، هیچگاه خسته کننده نبود؛ چون او الهی میدید و الهی سخن میگفت و با فطرت انسانها هماهنگ و همراه بود. از این رو آنان که درک محضر و توفیق بهرهمندی از بیانات ایشان را داشتند، دوست داشتند، همچنان این دُرفشانی از گفتار ایشان ادامه یابد و حظّ و بهره بیشتری ببرند.
هنگامی که ایشان صحبت میکردند، با اینکه گاهی بیش از یک هزار نفر و یا صدها نفر پای سخنرانی ایشان بودند، آنچنان شیفته و مدهوش کلام و بیان ایشان میشدند که گویا کسی در آن مسجد و یا محل سخنرانی حاضر نیست و چنین سکوتی بر فضا حکمفرا میشد.
قدرت بیان ایشان صرفاً فن بیان نبود، بلکه شاکلة اصلی آن را کلمات و سخنان پاکیزه (کلم الطیب) تشکیل میداد. البته به زیبایی تبیین میشد و اثر سحرآمیزی در بیان وجود داشت و مشخص بود که بیان «صبغة الهی» دارد و قرار است که بالا رود.
از لوازم اولیة «کلمة طیبه» اخلاص است و اینکه انسان حقیقتاً برای خدا سخن بگوید و استاد پرورش اینچنین بود که سخن گفتنش برای خدا بود. حتی اگر به مواجهه و تقابل کسی و یا جریانی میرفت، برای خدا بود.
در یکی از روزها ایشان را برای سخنرانی در منزل یکی از شهدا در اصفهان دعوت کرده بودند. بنده زودتر از ایشان به محل سخنرانی رسیدم و دیدم جمعیت اندکی در آنجا هستند و خیلی تعجب کردم. پرسیدم: مگر استاد پرورش در اینجا قرار نیست سخنرانی کنند؟! گفتند: چرا؟ فهمیدم که اینها صرفاً استاد را برای سخنرانی دعوت کردند و تبلیغی روی آن انجام ندادهاند. لذا اکثر جوانها و علاقمندانی که معمولاً در محافل سخنرانی ایشان حاضر می شوند، از این جلسه بیخبرند.
با خود گفتم خوب است به سر کوچه بروم و تا استاد پرورش نیامده، ایشان را نسبت به وضعیت جلسه باخبر کنم. ایشان پیشذهنی داشته باشند تا وارد جلسه میشوند، یکدفعه تعجب نکنند که چرا جمعیتی نیست!
در سر کوچه منتظر آمدن استاد پرورش شدم تا اینکه ایشان آمدند و بنده شروع به مقدمه چینی کردم. حاج آقا فرمودند: چه میخواهی بگویی؟! عرض کردم: این بندگان خدا نتوانستند برای این جلسه شما تبلیغی بکنند و غالب شاگردان شما از این جلسه بیخبرند؛ از این رو جمعیت چندانی در جلسه وجود ندارد.
استاد پرورش از این سخنان من خیلی ناراحت شدند و با محبت فرمودند: آخر این چه حرفیه شما میزنید؟! مگر من برای بچهها حرف میزنم، مگر من برای جمعیت سخنرانی میکنم؟! خدا باید کلام من را بشنود که میشنود و همین برای من کفایت میکند. بچهها خبردار نیستند، خبردار نباشند. خدا که خبر دارد. از خدا شنیدن و از بچهها نشنیدن! از خدا باخبر بودن و از بچهها بیخبر بودن!
بالاخره با ایشان وارد جلسه شدیم. تصور میکردم استاد پرورش جلسه را خیلی جدی نگیرند و آن مایهای که به لحاظ محتوایی معمولاً در جلسات میگذارند، اینجا رخ ندهد، ولیکن این جلسه کم جمعیت در منزل آن شهید از بهترین و نابترین جلسات معارفی شد.
استاد پرورش در آن جلسه در تبیین این جمله عرفانی حضرت امام خمینی(ره) که فرمودند: «شهید نظر میکند به وجه الله.» تفسیر و تبیینی ارائه فرمودند که سراسر عرفان بود و انسان را عاشق شهادت میکرد تا بتواند این فرصت را بیابد و به تماشای «وجه الله» بنشیند.
از جمله مطالبی که ایشان بیان داشتند، نقل روایتی بود که اهل بهشت پس از آنکه مدتها از نعمات بهشت بهرهمند بودند، از خدای متعال تقاضا میکنند که ما مشتاق دیدار خودت هستیم و میخواهیم به لقای شما برسیم.
خطاب میشود آماده شوید! ناگهان بر اهل بهشت جلوهای میشود و آنان هفتاد سال در حالت سُکر و مستی فرو میروند. پس از آنکه به هوش میآیند، به زبان تشکر از پروردگار تقاضا میکنند مجدداً بر آنها جلوه فرماید!
به اهل بهشت خطاب میشود که من هنوز جلوه نکردهام! اهل بهشت با تعجب میپرسند: پس این جلوه کی بود که ما هفتاد سال مست و بیهوش شدیم! خطاب میشود که این جلوة امام حسین(ع) بود.
اینچنین است که به یک جلوة حضرت اباعبدالله الحسین(ع) اهل بهشت هفتاد سال مدهوش میشوند، حال اگر خدا جلوه کند، چه میشود و چه ظرفیتی میخواهد؟! این شهیدان چه مرتبه و مقام و رفعتی دارند که میتوانند به «وجه الله» نظر کنند!
اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک!
- تهجد و شب زنده داری استاد پرورش
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون؛
پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مىشود (و بپا مىخيزند و رو به درگاه خدا مى آورند) و پروردگار خود را با بيم و اميد مىخوانند، و از آنچه به آنان روزى دادهايم انفاق مىكنند! هيچ كس نمىداند چه پاداشهاى مهمّى كه ماية روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده، اين پاداش كارهايى است كه انجام مىدادند!
این آیات شریفه، از جمله آیاتی است که مؤمنان را به شب زندهداری تشویق فرموده است. خداوند در توصیف مؤمنان و از جمله ویژگیهای آنان میفرماید: آنان کسانی هستند که دل شب از رختخواب جدا شده و در حالی که ترس از غضب پروردگار دارند و درعین حال طمع به ثواب او هم دارند، به عبادت و راز و نیاز با خدایشان مشغول میشوند و هیچکس نمیداند که خدای متعال در پاداش این شب زندهداری و سحرخیزی آنان چه جایزهای برای آنان در نظر گرفته است.
« قرهٔ اعین» چشم روشنی، یا به اصطلاح جایزه را میگویند که در اینجا خداوند میفرماید: ما به خاطر این بیداری در دل شب و عبادتی که این بنده با ایمان انجام میدهد، برای او یک جایزهای در نظر گرفتهایم که هیچکس نمیداند این جایزه چیست!
جالب آن است که استاد پرورش میفرمودند: این جایزهها هیچکدام مثل هم نیستند. حتی جایزه هیچ دو شبی مانند هم نیست. برای هر شبی جایزة مخصوص و خاص همان شب است. خوب انسان تصور کند بر اساس این بینش، تاکنون چقدر جایزهها را از دست داده است.
واقعاً حیف نیست در هنگامی که رحمت الهی در حال ریزش است و ملائکهٔ الله در سحرگاهان بین آسمان و زمین در رفت و آمد هستند و پیوسته به مؤمنان سلام میدهند، انسان بخوابد و از این همه اتفاقات در عالم و هستی بیخبر باشد!
در احوالات حضرت علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکنند که در دل شب از خواب برخاسته و در اتاق خود قدم میزدند و ذکر میگفتند. عیال ایشان سؤال میکند: آقا مشکلی پیش آمده؟ چرا استراحت نمیکنید؟ آیا کسالتی دارید؟ حضرت علامه جواب میدهند: خیر. میپرسد: پس چرا استراحت نمیکنید؟ آنگاه پاسخ میدهند: از صدای تسبیح موجودات خوابم نمیبرد!
آری، اگر کسی دیدة حقیقت بین داشته باشد، اینچنین است. در قرآن کریم نیز مکرر به تسبیح موجودات اشاره شده است. میفرماید: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ؛ هرچه در آسمانها و هر چه در زمين است، خدا را تسبيح مىگويند.»
از این رو اولیای خدا و مؤمنان با توجه به این معنا خود را با عالم هستی همراه میکنند و آنان نیز به تسبیح و تحمید پروردگار مشغول میشوند و همه با هم یکپارچه میگویند: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ الملك الحقّ المبين ».
این لطیفه را هم اینجا اضافه کنم که یکی از فضلای حوزه که مدتی معاونت بین الملل مدیریت حوزة علمیه را هم عهده دار بود، برای بنده نقل کرد که روزی به محضر علامه طباطبائی شرفیاب شدم. در آن زمان طلبة جوانی بودم. از محضر ایشان تقاضای ذکر و یا دستورالعمل کردم.
ایشان مرا به مداومت در ذکر یونسیه توصیه فرمودند و من چون با این ذکر آشنا بودم، عرض کردم: آقا یک ذکر دیگر هم به من بفرمایید. حضرت علامه در پاسخ فرمودند: شما باید دستور العمل این ذکر را عملی کنی تا آثارش برایت پدیدار شود و آنگاه بیا تا ذکر بعدی را به شما بگویم.
پرسیدم: آثار این ذکر چه باید باشد تا من بفهمم؟ حضرت علامه فرمودند: آثارش آن است که هرگاه از این خیابان صفائیه گذر کردی، صدای تسبیح درختان را باید بشنوی!
استاد پرورش پیوسته در سخنرانیهای خود نسبت به مسأله مهم شب زندهداری توصیه داشتند و در کمتر خطابهای بود که به سحرخیزی و عبادت و تفکر شبانه اشاره نکرده باشند. ایشان خود بسیار به انجام این مهم مقید بود و اصلاً مثل اینکه انتظار فرا رسیدن شب و سحر را میکشید تا سفرة دل خود را با محبوب جهان باز کند و آن چشمههای اشک از گونههایش سرازیر شود.
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی // خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است // بدین راه و روش میرو که با دلدار پیـوندی
اگر کسی خواهان پیوند با پروردگار است، راهش بیداری در سحرها و آهی از دل کشیدن در نیمة شب است.
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند // برگرد در و بام دوست پرواز کنند
هـر کجـا دری بود به شب در بنـدند // الاّ در دوست را که به شب باز کنند
درهای رحمت الهی در دل شب باز میشود و پذیرای سحرخیزان است و خداوند دست لطف و عنایت بر سر آنان میکشد.
دلا بسوز که سوز تو کـارها بکند // نیاز نیم شبی دفـع صـد بـلا بکنـد
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند // هرآنکه خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک // چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
این اظهار دردمندی در دل شب، کلید گشایش کارهاست و ان شا الله تفضلات پروردگار را در پی خواهد داشت.
از سحرخیزهای استاد پرورش خاطرات زیادی دارم، به خصوص در سفرها که گاهی توفیق همراهی ایشان را مییافتم، این تقید به تهجد و شب زندهداری در ایشان بسیار جدی و با کیفیت بود. ظاهراً خداوند دوست داشت هر شب، چشمان ایشان را گریان ببیند و بارها این شعرها را از ایشان شنیدهام:
گریه بر هر درد بیدرمان دواست // چشم گریان چشمة فیض خداست
تا نگـرید طفلک حـلوا فـروش // دیگ بخشـایش نمیآیـد بجـوش
- شبی با استاد پرورش در جبهه
در آستانة یکی از عملیاتها که معمولاً تیپها و لشگرها مملو از رزمندگان و عاشقان شهادت طلب میشد، جمع زیادی از شاگردان و دوستان و علاقمندان استاد پرورش در تیپ قمر بنیهاشم(ع) که سردار زاهدی فرماندهی آن را بر عهده داشتند، مجتمع شده بودند. به ناگاه خبر مسرتبخش تشریف فرمایی استاد پرورش را به مقر تیپ شنیدیم. ولولهای در بین بچهها افتاد و همه مشتاق دیدار ایشان بودند.
فرماندهی تیپ، مقدمات انجام مراسم دعای کمیلی را فراهم ساخت تا بچههای همة گردانها جمع شوند و ضمن استفاده از بیانات عارفانه استاد پرورش از زمزمة دعای روحبخش کمیل ایشان نیز بهرهمند شوند.
بخش تبلیغات تیپ، متأسفانه در آن زمان در اختیار افرادی بود که به لحاظ خط سیاسی، استاد پرورش را قبول نداشتند. از این رو با این تجمع موافق نبودند، ولی چون دستور فرماندهی تیپ بود، چارهای جز اجرای این مراسم را نداشتند، اما آنها در آن شب چه کردند؟!
آنها برای اینکه در آن شب فرصت کمتری به استاد پرورش برسد، رفتند دو نفر مداح را دعوت کردند که در کنار ایشان اجرای برنامه کنند! و در هنگام اعلام برنامه نیز با بیانی بسیار ساده و معمولی پشت بلندگو گفتند که امشب مراسم دعای کمیل با حضور مداحان اهل بیت، آقایان، فلانی و فلانی و پرورش برگزار میشود! و قصدشان از این نحوه اعلام مراسم، تحقیر استاد پرورش بود. گویا استاد پرورش هم یکی از آن مداحان است.
فرماندهی تیپ از این شیوة رفتار و گفتار ناراحت شدند و از طرف ایشان به بنده دستور دادند شما برو بلندگو را به دست بگیر و دعوت شایستهای از استاد پرورش بکن که جبران این تحقیر بشود. بنده بلافاصله بلندگو را به دست گرفته و چون در آن زمان، بنده مربی عقیدتی در آن تیپ بودم و بسیاری از آنها پشت سر بنده نماز میخواندند، لذا خیلیها بنده را میشناختند و تا دیدند بنده بلندگو را به دست گرفتم، همه سراپا گوش شدند.
بندة حقیر هم با کمال احترام، خبر ورود استاد پرورش، این انسان عارف و عاشق پروردگار را به اطلاع رزمندگان رساندم و اعلام کردم که بعد از نماز مغرب و عشا، ابتدا از بیانات عالمانه ایشان مستفیض میشویم و پس از آن هم از نوای روحبخش دعای کمیل توسط حضرت ایشان بهرهمند میگردیم.
قبل از شروع سخنرانی استاد پرورش، سردار شهید استکی که فرماندهی یکی از گردانهای تیپ قمر بنیهاشم (ع) را برعهده داشت، ناگهان از میان انبوه رزمندگان برخاست و با مشتهای گره کرده فریاد زد:
نور چشم جندالله پرورش حزب الله
بلافاصله تمامی رزمندگان، یکپارچه این شعار را سر داده و بارها تکرار کردند و بدین ترتیب، استاد پرورش در میان استقبال گرم رزمندگان، شروع به سخنرانی کرد.
پس از سخنرانی، مراسم دعای کمیل آغاز شد. ابتدا آن دو نفر مداح دعوتی تبلیغات تیپ، اجرای برنامه کردند و تقریباً بخش اعظم دعای کمیل را خواندند و نوبتی به استاد پرورش ندادند. بالاخره با پیگیریهای بنده بلندگو در اختیار استاد پرورش قرار گرفت. ایشان هم با این دو بیتی باباطاهر آغاز کردند:
از آن روزی که ما را آفریدی // ز ما غیر از گنه چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چهارت // ز ما بگذر، شتر دیدی ندیدی
ایشان با همین دوبیتی، آنچنان حالت ابتهال و تضرعی پیدا کرد که اشک همه را در آورد. استاد پرورش بسیار صدای دلنشینی داشت، ولی حیف که یکی دو صفحه از دعای کمیل را بیشتر نخوانده بود که ناگهان از ادامه دعا منصرف شد و بلندگو را تحویل همان مداحها داد و از جلسه در تاریکی فضا خارج شد.
بنده نیز پشت سر ایشان از جلسه بیرون آمدم و هرچه از استاد پرسش کردم که چه شد از جلسه خارج شدند، پاسخی ندادند. اما معلوم بود اتفاقی افتاده و ایشان دلگیر شده است.
شب برای شام در یکی از چادرها همراه دیگر دوستان در خدمت استاد پرورش بودیم و همانجا نیز قرار شد استراحت کنند. بنده نیز به سراغ بچههای تبلیغات تیپ رفته تا بلکه از آنها بفهمم چه اتفاقی افتاده که آنها هم چیزی نگفتند. اما من دیدم که در هنگام خروج، استاد پرورش به یکی از بچههای تبلیغات، چیزی گفتند و خارج شدند. جالب آن بود که از آن شخص پرسیدم: حاج آقا چی گفتند؟ جواب داد حاج آقا خیلی تشکر کردند!
به هر حال آن شب تقریباً نخوابیدم. نصف شب سری به چادر استاد پرورش زدم و دیدم آنجا نیستند. هرچه گشتم ایشان را پیدا نکردم. از دوستان دیگر کمک گرفتم. باز هم ایشان را پیدا نکردیم تا بالاخره کم کم هوا داشت روشن میشد که ایشان را در زیر باربر یک ماشین تریلی که در محوطه پارک کرده بود یافتم، در حالی که پتویی دور خود پیچیده بود و مشخص بود ساعتها در آنجا بیتوته کرده است و شب گذشته، تهجد و شب زنده داریاش که هیچگاه ترک نمیشد را در آنجا به جا آورده است.
در کنار ایشان نشستم و پس از مقدماتی، از بابت قضایای شب گذشته عذرخواهی کردم. بالاخره پس از اصرار فهیمدم یکی از بچههای تبلیغات تیپ که با ایشان مخالف بودند، در هنگام دعای کمیل کنار ایشان نشسته و رفتار بسیار توهین آمیزی را در آن تاریکی با ایشان داشته و از آن جهت ایشان مجلس را ترک کرده بودند. ولی از بنده قول گرفتند که با آن شخص هیچ برخوردی نشود.
اما نکتة اصلی این بود که فرمودند: اینها چطور به بنده مداح اهلبیت میگویند و حال آنکه مداح اهل بیت(ع) خداست که در قران کریم اهلبیت(ع) را مدح و منقبت کرده و فرموده است:
إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
ایشان واژة «مداح اهل بیت» را خیلی والا میدانستند و معتقد بودند که خدای متعال اول مداح اهلبیت است. و سپس پیامبر اکرم(ص) مداح اهلبیت است. خلاصه اهلبیت چنین جایگاهی دارند و ما کجا بتوانیم مداح اهلبیت باشیم و این وزن و قابلیت را پیدا کنیم!
به هر حال این هم از دید معرفتی ایشان بود که شأن مداح اهلبیت(ع) را خیلی رفیع میدانستند، گرچه آن مجری تبلیغات تیپ، از جهت تحقیر این واژه را برای ایشان به کار برده بود.
بازتاب خبر در رسانه ها :
-------------