آقای پرورش میگفتند: هرگاه که جلسه شورای عالی دفاع در جنوب، در پایگاه هوایی دزفول بود، بنیصدر با هواپیمای اختصاصی میرفت، ولی بنده و حضرات آقایان خامنهای، هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی باید با یک هواپیمای باری «سی۱۳۰» و در زمانی طولانی و با صدای گوش خراش آن، به آنجا میرفتیم و ...
استاد سید علی اکبر پرورش، یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در کنار حضرات آیات، بهشتی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و دیگر بزرگان بود که فعالیت های سیاسی بسیاری در زمان انقلاب داشته است. مرتضی نجفی قدسی خاطراتی از این شخصیت انقلابی را در قالب کتاب «خاطراتی از استاد پرورش» به رشته تحریر درآورده که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقمندان خواهد شد.
* تقابل استاد پرورش با جریان بنی صدر
فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب؛
پس به بندگانم مژده ده. آنان كه سخن را مىشنوند و از بهترينش پيروى مىكنند، ايناناند كسانى كه خدا هدايتشان كرده، و اينان همان خردمنداناند.
این آیة شریفه یکی از آیاتی است که بر شیوة بحث و گفتوگو دلالت دارد و اینکه انسان باید ابتدا اقوال مختلف را خوب گوش فرا دهد و سپس با عقل و منطق، بهترین آنها را انتخاب نماید.
این آیه زیبا، کلیشة روزنامهای به نام «انقلاب اسلامی» بود که در اوایل انقلاب با مدیریت ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور معزول، چاپ و منتشر میشد.
یکی از دلایلی که این مطالب را مینویسم، بازخوانی صحیح تاریخ انقلاب است و اینکه نسل جدید بدانند نقشههای دشمنان هر روز برای این کشور و انقلاب چگونه بوده است و چه مردان بزرگی به مصاف دشمن رفته و در برابر عوامل آنها ایستادگی کردند تا این انقلاب از مسیر صحیح خود که «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بود، خارج نشود.
ابوالحسن بنی صدر یک مهرة غربی بود که به نحوی مزوّرانه در آستانة پیروزی انقلاب اسلامی و به خصوص از زمانی که امام خمینی(ره) به پاریس رفتند و نهضت انقلاب اسلامی به اوج خود رسیده بود، سعی کرد به کانون رهبری انقلاب نزدیک شود تا در فرصت ممکن در لباس دوست، سکان ادارة کشور و انقلاب را به دست گیرد و آن را از مسیر ضد استکباری خود خارج کند و امیال دشمنان را برآورده نماید.
روزنامه «انقلاب اسلامی» بنی صدر بر خلاف آیة زیبایی که بر صفحه آن نقش بسته بود، پیوسته درصدد تخریب چهرههای اصلی انقلاب و فضاسازی دروغین علیه آنها بود. این روزنامه سعی داشت بنی صدر را «خدمتگزار» مردم، و خدمتگزاران واقعی و مخلص این انقلاب و مردم را «قدرت طلب» معرفی کند.
البته تقریباً موفق هم شده بود و طیف وسیعی از مردم، فریب دروغهای آنها را خورده بودند و به شخصیتهای بزرگی مانند شهید مظلوم آیت الله بهشتی، آیت الله خامنهای و آیت الله هاشمی رفسنجانی که از حلقة اول یاران واقعی حضرت امام(ره) بودند، بدبین شده و حتی در اجتماعاتی که بنی صدر به سخنرانی میپرداخت، شعارهای بسیار توهین آمیزی نسبت به شهید بهشتی و یاران ایشان میدادند.
قضایای ۱۴ اسفند سال ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران، نمونهای از آنهاست و خوشبختانه در این زمینه کتابهای خوبی هم نوشته شده که یکی از آنها کتاب «غائلة ۱۴ اسفند» نوشتة حضرت آیت الله موسوی اردبیلی است که در آن هنگام ریاست دیوان عالی کشور را برعهده داشتند و از نزدیک شاهد خباثتهای جریان بنی صدر بودند.
این سخن شهید آیت الله بهشتی هم که فرمودند: «ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت» در حقیقت پاسخی به آن فضاسازیهای دروغین بود.
ماهیت بنی صدر برای بسیاری از انقلابیون در مجلس خبرگان قانون اساسی روشن شد، به خصوص هنگامی که با تصویب اصل ولایت فقیه به شدت مخالفت میکرد و شهید آیت الله بهشتی با سعة صدر و با منطق و استدلال سعی میکرد به سخنان و شبهات او پاسخ گوید.
او بر خلاف آیة شریفهای که تیتر سخنرانیها و روزنامهاش کرده بود، هیچگاه به این آیه عمل نکرد و هنگامی که در مقابل استدلالهای علمی آیت الله بهشتی درمانده میشد، با کنایه و توهین و الفاظ زشت برخورد میکرد.
استاد پرورش از جمله کسانی بود که از همان ابتدا به ماهیت جریان بنیصدر پی برد و برای حفظ انقلاب به تقابل با آنها برخاست. شدیدترین برخوردها در جلسات شورای عالی دفاع که با حضور بنیصدر به عنوان جانشین فرمانده کل قوا برگزار میشد، رخ میداد.
استاد پرورش میگفتند: بنیصدر علیرغم اینکه کتاب «کیش شخصیت» نوشته است، خود دچار این بیماری است و بسیار آدم متکبری است و همیشه درصدد تحقیر دیگر بزرگان و شخصیتهاست.
ایشان از اهانتهایی که بنیصدر به شهید رجایی میکرد، حرفها داشت، اما کار بنیصدر همیشه مظلوم نمایی بود. مرتب پیش حضرت امام(ره) از دست حضرات آقایان بهشتی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و رجایی شکوه میکرد و میگفت: من در جبهه هستم و اینها به دنبال کسب قدرت هستند و حال آنکه جبهه رفتن او چیزی جز اینکه به کاخ شاه در پایگاه هوایی دزفول برود، نبود!
آقای پرورش میگفتند: هرگاه که جلسه شورای عالی دفاع در جنوب، در پایگاه هوایی دزفول بود، بنیصدر با هواپیمای اختصاصی میرفت، ولی بنده و حضرات آقایان خامنهای، هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی باید با یک هواپیمای باری «سی۱۳۰» و در زمانی طولانی و با صدای گوش خراش آن، به آنجا میرفتیم و پس از مدتی انتظار، بنیصدر به جلسه میآمد و از همان بدو ورود شروع به اوقات تلخی و پرخاشگری میکرد.
بالاخره پس از اینکه این جلسات خاتمه مییافت، نمیگذاشتند که ما شب را در پایگاه هوایی استراحت کنیم! و ما که اعضای شورای عالی دفاع بودیم را با رفتاری تحقیرآمیز که همهاش دستورات بنی صدر بود، از پایگاه هوایی خارج میکردند و ما در آن نیمة شب باید به دنبال جای خواب میبودیم.
البته معمولاً از این پتوهای سربازی به ما میدادند و به مدارسی که غالباً جنگ زدهها در آنجا اسکان داشتند میرفتیم و جایی پیدا میکردیم و تا صبح سر میکردیم. حتی به یاد دارم شبی را که به مدرسهای رفتیم. دیدیم تمام کلاسها مملو از جنگ زدهها بود و هیچ جای خالی نبود و آن شب، من و شهید رجایی به ناچار روی پلههای مدرسه خوابیدیم!
استاد پرورش از رفتارهای زشت بنیصدر با بزرگان انقلاب، حرفهای زیادی داشت و حتی اظهار میداشتند من از آن دوران، چیزهایی میدانم که هیچکس نمیداند، جز حضرات آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی! چون آیت الله بهشتی و رجایی که شهید شدهاند و خود بنی صدر هم که نمیآید واقعیات را بگوید و این دو بزرگوار هم ملاحظاتی دارند که شاید هیچگاه آن رفتارها و آن مسائل را بازگویی نکنند.
اما میدانم که این دو بزرگوار از دست بنیصدر خیلی درد کشیدند، به طوری که در یک جلسهای در حضور حضرت امام(ره) با اینکه هیچگاه دأب حضرت آیت الله خامنهای این نبود که محضر امام(ره) از کسی شکوه کنند، مع ذلک از شدت درد، زبان حال خود را در محضر امام در قالب یک بیت شعر بیان نمودند و اشک ریختند و آن شعر این بود:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
ایشان در پرتو این بیت شعر به حضرت امام(ره) اعلام داشتند که ما هرچه میکشیم و تحمل میکنیم، فقط به خاطر وجود شریف حضرتعالی است که همواره امر به وحدت فرمودهاید، ولی حقایق مسائل و وضعیت به گونة دیگری است.
خوشبختانه در اثر صبر و مقاومتی که این بزرگان کردند، کمکم قضایا بر همگان روشن شد و خباثت و خیانت جریان بنی صدر آشکار گردید و بالاخره شر آنها و جریان منافقین از سر این کشور و انقلاب و مردم کوتاه شد، ولی با هزینهای سنگین و از دست دادن شهید بهشتی و هفتاد و دوتن از یاران او و همچنین به شهادت رسیدن عزیزان بزرگوار رجایی و باهنر که آن هم ضایعه ای بزرگ بود.
حال که به جلسات شورای عالی دفاع اشاره شد، این خاطره جالب را هم عرض کنم که استاد پرورش نقل میفرمودند که رویة بنیصدر این بود که همیشه در جلسات، آخر از همه بیاید. آنقدر دیر میآمد تا وقتی میآید همه در جلوی پای او بلند شوند و احترام کنند!
یک روز که بنیصدر خیلی دیر کرد، من به آقایان عرض کردم حالا که آقای رئیس جمهور نیامدند، خوب است ما برویم و جلسه را در جای دیگری تشکیل دهیم. این پیشنهاد با اقبال اکثریت اعضا روبهرو شد. حضرت آقای خامنهای پیشنهاد کردند که به منزل شهید بهشتی برویم و باز همه پذیرفتند. البته شهید محمد منتظری هم که عضو جلسات شورای عالی دفاع بود، با توجه به اختلافاتی که با شهید بهشتی داشت، سکوت کرد، ولی وقتی همه راهی منزل آیت الله بهشتی شدیم، ایشان هم آمد.
عجیب آن بود که آن روز تا وارد منزل شهید بهشتی شدیم، ایشان تا چشمشان به حجت الاسلام منتظری افتاد، استقبال بسیار گرمی از ایشان کردند و خیلی ابراز علاقه و محبت وافر نسبت به وی ابراز داشتند و پس از این مصافحه و معانقه، وقتی شهید محمد منتظری، عقب عقب میآمدند به بنده که رسیدند، از شرمساری گفتند: عجب آدمی است!! کنایه از اینکه من اینقدر علیه او حرف زدهام و او این طور با بزرگمنشی با من رفتار میکند. گویا هیچ چیزی نگفتهام!
خلاصه این رفتار شهید بهشتی با شهید محمد منتظری در آن روز ایشان را منقلب کرد و ایشان هم به جمع یاران شهید مظلوم آیت الله بهشتی پیوست و بالاخره این سعادت را یافت که همراه ایشان به شهادت هم برسد.
استاد پرورش در عین حال که خیلی اهل تواضع بودند، در مقابل افراد متکبری مثل بنی صدر، بسیار متکبرانه رفتار میکردند و با سخنان و بیان کوبنده و پرقدرتی که داشتند، او را سرجایش مینشاندند که البته این نوع رفتار را حضرات آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی به خاطر ملاحظات و محذوراتی که بیشتر از ناحیة حضرت امام(ره) داشتند، نمیتوانستند داشته باشند. اما استاد پرورش همیشه در مقابل بنی صدر سینه سپر میکردند و در مقابل توهینها و تحقیرهای او، از این بزرگواران دفاع میکردند.
در اینجا مناسبت دارد خاطرهای را به نقل از استاد جلال الدین فارسی عرض کنم که در مجلس خبرگان قانون اساسی، هنگامی که در جلسات متعدد و پس از بحث و گفتوگوهای فراوان و مجادلهای که بین بنی صدر وآیت الله شهید بهشتی بر سر اصل ولایت فقیه در گرفت، و بنی صدر دیگر جوابی نداشت، به ناچار حرف زشتی را زد و آنگاه آیت الله بهشتی دیگر سکوت کردند و آن حرف زشت را بیپاسخ گذاشتند.
در این هنگام که سکوت تمام جلسه را فرا گرفته بود و همه در حیرت از حرف زشت بنی صدر بودند، ناگهان آقای دکتر محمود روحانی نماینده مردم مشهد در مجلس خبرگان قانون اساسی و صاحب تألیف گرانقدر «المعجم الاحصایی لالفاظ القرآن الکریم» با لهجة مشهدی پاسخ حرف زشت بنیصدر را داد که همة نمایندگان به خنده افتادند!
بنده در سفر مشهد، سالها پیش توفیق دیدار جناب آقای دکتر محمود روحانی را داشتم و عرض کردم: استاد جلال الدین فارسی در کتابشان چنین مطلبی نقل کردهاند، ولی نگفتهاند بنی صدر چه حرف زشتی زد و شما چه گفتید که همه خندیدند!
ایشان اول استنکاف داشتند که بیان کنند، ولی با اصرار بنده گفتند. ولی بنده هم چون آن حرفها را خیلی زشت میدانم و هیچگاه فکر نمیکردم بنیصدر اینقدر وقیح و یاوه گو باشد، وگرنه اصرار نمیکردم! از این رو من هم از بازگو کردن آن خودداری میکنم.
بازتاب خبر در رسانه ها :