تأويل، از ريشه «آل يَؤول أَولاً - اي رجع رجوعاً» - به معناي بازگشت نمودن - گرفته شده است. لذا تأويل - که مزيدٌ فيه است - همانند اِرجاع، به معناي بازگردان ميباشد. جز آنکه تأويل در مورد مفاهيم به کار ميرود و اِرجاع، أعم است. تأويل، گاه در مورد گفتار به کار ميرود. مانند تأويل آيات متشابه «وَ ما يَعلَمُ تَأويلَهُ، اِلاَّ اللهُ وَالراسِخُونَ فيِالعِلمِ.» آل عمران/ 7 و گاه در مورد کردار، چنانچه درباره کارهاي شگفتآور رهنماي حضرت موسي عليهالسلام به کار رفته «سَأنَبٍّئُکَ بِتَأويلِ ما لَم تَستَطِع عَلَيهِ صَبراً.» کهف/ 78 معاني تأويل تأويل در چهار مورد استعمال شده است. که سه مورد آن در قرآن به کار رفته و مورد چهارم تنها در کلام سلف آمده است. 1 - توجيه متشابه، آن است که ظاهري مبهم و شبههانگيز داشته باشد، و موضع حق گونه آن به صورت باطل جلوه کند. به طوري که حق و باطل با يکديگر اشتباه شده و موجب حيرت گردد. راغب اصفهاني گويد: «المتشابه ما تشابه بغيره» (متشابه آن است که به چيز ديگر شباهت يابد) و مقصود از چيز ديگر، همان باطل است که چهره حق گونه آن، به صورت باطل در آيد. لذا بيننده در حيرت است و نميداند آنچه ميبيند حق است يا باطل؟ از يک طرف، چون از مقام حکمت صادر گشته بايد حق باشد، از طرف ديگر، چون ظاهري شبههانگيز دارد به باطل مي نمايد. لذا تأويل صحيح متشابه (چه گفتار و چه کردار) آن گاه است که هاله ابهام را بزدايد و موارد شبهة آن را دفع کند، و در واقع، چهره لفظ و عمل را به سويي که تنها حق است، باز گرداند و نظر بيننده يا شنونده را به همان سو معطوف دارد، و او را از حيرت در آورد. البته اين کار به دست عالمان صالح انجام ميگيرد. از اين رو، اهل زيغ (آنان که در دلهايشان کجي وجود دارد) به دنبال متشبهاتاند تا از موقعيت نارسا و گِل آلود سوء استفاده کرده، و آن را به نفع خود تأويل کنند. و اين همان تأويل نادرست و باطل است که بر دست ناشايستگان انجام ميشود. فرق ميان تأويل - بدين معنا - و تفسير در آن است که، تفسير، تنها رفع ابهام ميکند، ولي تأويل، علاوه بر رفع ابهام، دفع شبهه نيز ميکند. لذا تأويل نوعي تفسير است که از طريق آن در کنار رفع ابهام دفع شبهه نيز انجام ميشود. 2 - تعبير رؤيا، در سورة يوسف 8 بار در اين معني استعمال شده است. و بدين معناست که در خواب، مطالب به صورت رمز ارائه ميگردد، تا با تعبير صحيح باز شده، حقيقت مراد مکشوف گردد. يعقوب، دربارة يوسف ميگويد: وَ کَذلِکَ يَجتَبِيکَ رَبُّکَ وَ يُعَلٍّمُکَ مِن تَأويلِ الاَحاديثِ وَ يُتِمُّ نِعمَتَهَ عَلَيَ... يوسف/ 6 (اين چنين است که پروردگارت تو را بر ميگزيند، و بر حقايق نمودها آگاه ميسازد، و نعمت خود را بر تو کامل مينمايد) اشاره به نمودهائي است که در خواب جلوهگر ميشود، که بازگرداندن هر يک از آنها را به حقايق نهفتة موجود در پس آن را افرادي شايسته همچون يوسف ميدانند. لذا آنگاه که عزيز مصر، در خواب ديد، هفت گاو لاغر بر هفت گاو فربه چيره شده، و در کنار آن هفت سنبلة سبز و هفت سنبلة خشک مشاهده نمود.. از اطرافيان خود، تعبير آن را جويا شد: «يااَيُّهَا المَلَأُ أَفتوُني في رُؤيايَ اِن کُنتُم لِلرُّؤياتَعبُروُنَ» يوسف/43(اي بزرگان ِ ملک اگر علم خواب ميدانيد مرا به تعبير آن، آگاه کنيد). يکي از زندانيان نجات يافته، به او گفت: «اَنَا أُنَبٍّئُکُم بِتَأويلِهِ فَاَرسِلُونِ يُوسُفُ اَيُّهَاالصٍّديقُ أفتِنا في سَبعِ بَقَراتٍ... يوسف/45 - 46(من شما را به تعبير آگاه ميسازم، مرا بفرستيد تا از يوسف صديق جويا شوم...). يوسف هم گفت: هر يک از گاوهاي فربه و لاغر، به سالهاي فراواني و خشکسالي اشارت دارند. دلي آگاه و باطني روشن ميخواهد تا حقايق نهفته در پس اين نمودها را دريابد. 3 - سرانجام کار، در سورة أسرأ/35 ميخوانيم: «وَ زِنُوا بِالقِسطاسِالمُستَقيمِ ذلَِ خَيرٌ وَ اَحسَنُ تَأويلاً.» «با ترازوئي استوار، پيمانه نماييد. اين راه بهترين است، و سرانجام آن نيکوتر است) و در سورة اعراف/53 ميخوانيم «هَل يَنظُروُنَ اِلا تَأويلَهُ يَومَ يَأتي تَأويلُهُ، يَقُولُالَّذينَ نَسُوهُ مِن قَبلُ: قَد جاءَت رُسُلُ رَبٍّنا بِالحَقٍّ، فَهَل لَنا مِن شُفَعأَ فَيَشفَعُوا لنا اَو نُرَدُّ فَنَعمَلُ غَيرَالَّذي